یکی از طولانی ترین آدم‎ ربایی ها به دست صهیونیست ها

تاریخ خبر:
1399/04/14 12:45
مطالب آزاد خبرگزاری صدا و سیما
۱۴ تیر سال ۱۳۶۱، خودروی سفارت جمهوری اسلامی ایران با چهار دیپلمات ایرانی عازم جنوب بیروت بود که از سوی گروه های وابسته به صهیونیست ها ربوده می شود.

بعد از گذشت ۳۸ سال، هنوز رژیم صهیونیستی جزئیات این ربایش را پنهان می کند.

اسمش احمد، نام خانوادگی اش متوسلیان؛ دانشجوی مهندسی الکترونیک دانشگاه علم و صنعت و سال ها قبل از پیروزی انقلاب، انقلابی بوده و طعم زندان های ساواک را هم چشیده است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، "پاسدار" انقلاب می شود. سال ۵۹ در ۲۷ سالگی به نبرد غائله سازان و گروه های ضد انقلاب در کردستان می رود.

در ۲۸ سالگی فرماندهی "تیپ" و بعداً "لشکر" ۲۷ محمد رسول الله تهران را برعهده گرفت و سال ۶۱ در عملیات های فتح المبین و الی بیت المقدس شگفتی آفرید؛ او "فرمانده پیش رو" در آزادی خرمشهر بود.

الگوی فرماندهی اش خاص بود؛ مثل خودش. سپهبد شهید قاسم سلیمانی درباره این الگوی فرماندهی متفاوت گفته: «اگر بخواهیم فرق حاج احمد متوسلیان، حاج همت، فرماندهان گردان شهید را با یک فرمانده کلاسیک ارتش دنیا علاوه بر موضوعات معنوی و رفتاری بدانیم، کلمه «بیا و برو» بود؛ یعنی فرمانده ما در صحنه جنگ می ایستاد جلو و می گفت: «بیا»، اما فرمانده کلاسیک می ایستاد عقب و می گفت: «برو».

با همین روش در جبهه مقاومت "منطقه" هم پیشتاز بود؛ شاید او را بشود "از اولین رزمندگان مدافع حرم" در سوریه دانست؛ در روز هایی که صهیونیست ها جنوب لبنان را اشغال کرده بودند و رویای نیل تا فرات را در سر می پروراندند.

بنابر تصمیم مسئولان جمهوری اسلامی در سوریه نمی ماند و پس از سوریه می رود به لبنان. . . ؛ به عنوان وابسته نظامیِ سفارت ایران. تا اینجا اسمش حاج احمد متوسلیان است. . . ؛ اما از این جا به بعد شهرتش "گمنامی است".

۱۴ تیر سال ۱۳۶۱، سوار بر خودروی سفارت جمهوری اسلامی ایران عازم جنوب بیروت بوده اند؛ علاوه بر حاج احمد متوسلیان، سید محسن موسوی کاردار سفارت، تقی رستگار مقدم کارمند سفارت و کاظم اخوان خبرنگار و عکاس خبرگزاری ایرنا هم سوار بر خودرو بوده اند.

در میانه راه خودرو در یک ایست بازرسی مربوط به اعضای یک حزب سیاسی وابسته به رژیم صهونیستی در لبنان، معروف به "فالانژها" متوقف می شود. در شرایطی که جنوب لبنان در اشغال رژیم صهیونیستی بوده است.

دقایقی بعد از ربوده شدن حاج احمد و همراهانش، رادیو اسرائیل اعلام می کند: «ژنرال احمد متوسلیان، طراح عملیات فتح المبین و بیت المقدس، در پست بازرسی «برباره» به اسارت گرفته شد»؛ دقیقا از همین جا روایت زندگی حاج احمد در هاله ای از ابهام است.

با پیگیری های چندین ساله حقوقی ایران، در سال ۲۰۰۸ رژیم صهیونیستی بالاخره گزارشی را به سازمان ملل ارائه می کند؛ خلاصه اش این است: «دیپلمات های ایرانی همان روز اول ربایش، شهید شده و ماجرای شهادتشان هم ربطی به اسرائیل ندارد»، اما صهیونیست ها در رفتار، نشانه هایی را بروز می دادند که گویای اسارت دیپلمات های ایرانی در چنگ رژیم صهیونیستی است.

برای مثال در همان سال ۲۰۰۸ آخرین تبادل اسرا بین حزب الله لبنان و رژیم صهیونیستی انجام شد؛ حزب الله پافشاری کرد که آن ۴ دیپلمات ایرانی هم در تبادل گنجانده شوند. سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله در یک کنفرانس خبری در سال ۲۰۰۸ درباره مذاکرات غیرمستقیم با صهیونیست ها می گوید: «یکی از این موضوعات قضیه چهار دیپلمات ایرانی است که ما معتقدیم نیرو های لبنانی آن ها را به رژیم صهیونیستی تحویل داده اند و این مسئله در مذاکرات بررسی شد. شرط برای آزادی اسرای صهیونیست؛ آزادی اسرای ماست».

اما اسرائیل پاسخگویی درباره چهار دیپلمات ایرانی را مشروط به روشن شدن پرونده یک کمک خلبان مفقودشده نیروی هوایی ارتش خود در سال ۱۹۸۶ در لبنان می کند. روزنامه اسرائیلی "یدیعوت آحارونوت" اعلام می کند "هرگونه اطلاعات در مورد دیپلمات های ایرانی ربوده شده در لبنان، می تواند اطلاعات متقابلی در مورد رون آراد به همراه داشته باشد".

حزب الله تمام اطلاعاتی را که درباره این کمک خلبان صهونیست داشته ارائه می دهد، اما در مقابل صهیونیست ها از ارائه اطلاعات در باره چهار ایرانی سر باز می زنند و همچنان مسئولیت حقوقی "یکی از طولانی ترین آدم ربایی های تاریخ" بر گردن این رژیم باقی مانده است.

در مجموع درباره سرنوشت این چهار دیپلمات ایرانی، سه روایت مطرح است: یا در همان لحظات اول به شهادت رسیده اند؛ یا اسیر شده و پس از اسارت به شهادت رسیده اند و یا هنوز زنده و در اسارت رژیم صهونیستی اند.

در هر حال در این سی و هشت سال گمنامی، روایت ها بسیار زیاد و البته متناقضی درباره زنده بودن یا نبودن حاج احمد و همراهانش وجود داشته؛ که هر کدام هر بار، دل چشم انتظاران را لرزانده؛ البته مادر حاج احمد گفته «دیگر برای آمدنش دعا نمی کنم؛ این راهی بوده که دوست داشته برود. . . خوشا به سعادتش».