حضرت آیت الله خامنه ای با بیان این که روشنفکری در ایران بیمار متولد شد؛ فرمودند: در برداشت غربی اگر کسی متدین شد؛ چنانچه علامه دهر و بزرگترین فیلسوف باشد؛ روشنفکر نیست.
ˈجلال آل احمدˈ در کتاب ˈخدمت و خیانت روشنفکرانˈ، از روشنفکری دهه 30 حرف میزند. آل احمد این کتاب را در سال 43 شروع کرده که تا سال 47 ادامه داشت. سال 47 که آل احمد به مشهد آمد، ما ایشان را دیدیم. به مناسبتی صحبت از این کتاب شد، گفت مدتی است به کاری مشغولم؛ بعد فهمیدیم که از سال 43 مشغول این کتاب بوده است.
او از ما در زمینههای خاصی مطالبی میخواست، که فکر میکرد ما از آنها اطلاع داریم. آنجا بود که ما فهمیدیم او این کتاب را مینویسد. این کتاب بعد از فوتش منتشر شد. یعنی کتابی نبود که در رژیم گذشته اجازه پخش داشته باشد؛ کتاب صددرصد ممنوعی محسوب میشد و امکان نداشت پخش شود.
البته در اینجا آل احمد مواضع خیلی خوبی را اتخاذ میکند؛ اما در عین حال شما میبینید که همین آل احمد معتقد به مذهب و معتقد به سنت های ایرانی و بومی و شدیدا پایبند به این سنتها و معتقد به زبان و ادب فارسی و بیگانه از غرب و دشمن غربزدگی، باز در باره مسائل روشنفکری، در همان فضای روشنفکری غربی فکر کرده، تامل کرده، حرف زده و قضاوت نموده است!
اینکه میگویم روشنفکری در ایران بیمار متولد شد، معنایش همین است. تا هرجا هم ادامه پیدا کرده، بیماری ادامه پیدا کرده است و اما این بیماری چه بود؛ یعنی کجا بروز میکرد؟ این را از زبان آل احمد برای شما ذکر میکنم.
آل احمد در مشخصات روشنفکر میگوید: یک مشخصات، مشخصات عوامانه روشنفکر است. او میگوید معنای ˈعوامانهˈ این نیست که عوام، روشنفکر را اینگونه تصور میکنند؛ بلکه خود روشنفکر هم گاهی همینطور فکر میکند.
این خصوصیات سهتاست: اول، مخالفت با مذهب و دین یعنی روشنفکر لزوما بایستی با دین مخالف باشد! دوم، علاقهمندی به سنن غربی و اروپارفتگی و اینطور چیزها و سوم هم درسخواندگی.
این دیگر برداشتهای عامیانه از روشنفکری است؛ ممیزات روشنفکر این است. یعنی اگر کسی متدین شد، چنانچه علامه دهر باشد، اول هنرمند باشد؛ بزرگترین فیلسوف باشد؛ روشنفکر نیست!
بعد میگوید این سه خصوصیتی که برداشت عامیانه و خصوصیات عامیانه روشنفکری است، در حقیقت سادهشده دو خصوصیت دیگری است که با زبان عالمانه یا زبان روشنفکری میشود آنها را بیان کرد.
یکی از آن دو خصوصیت، عبارت است از بیاعتنایی به سنتهای بومی و فرهنگ خودی که این دیگر بحث عوامانه نیست؛ این حتمی است. دیگری، اعتقاد به جهانبینی علمی، رابطه علمی، دانش و قضا و قدری نبودن اینها؛ مثالهایی هم میزند.
این در حالی است که در معنای روشنفکری ساخته و پرداخته فرنگ که اینها آن را از فرنگ گرفتند و آوردند بههیچوجه این مفهوم و این خط و جهت و این معنا نیست! یعنی چرا باید یک روشنفکر حتماً به سنّتهای بومیش بیاعتنا باشد؛ علت چیست؟
روشنفکری، عبارت است از آن حرکتی، شغلی، کار و وضعی که با فعّالیت فکر سروکار دارد. روشنفکر، کسی است که بیشتر با مغز خودش کار میکند، تا با بازویش؛ با اعصاب خودش کار میکند، تا با عضلاتش؛ این روشنفکر است. لذا در طبقات روشنفکری که سپس در فصلهای بعدی کتابش ذکر میکند، از شاعر و نویسنده و متفکّر و امثال اینها شروع میکند، تا به استاد دانشگاه و دانشجو و دبیر و معلم و روزنامهنگار که آخرین آنها روزنامهنگار و خبرنگار است میرسد.